- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
آن صبح سراسر هـیجان گفت اذان را انـگـار که میدیـد نـمـاز پس از آن را قد قامت... قـد قامت... قد قـامت دیدار در حـی عـلی خـیرِ عـمل دید نهان را تسبیح به دست چپ و قرآن به کف راست آمـاده که تـسـلـیم نمـاید سـر و جان را این عطر صلات است؟ نه، عطر صلوات است خـوشبو به گـل نام نـبی کرد دهان را! اکنون به نماز آمده این مردتر از مرد انگار که در دست گرفتهست زمان را آن سایه که شمشیر کشیدهست، ندیدهست در پشت سر عشق، جهانی نگران را؟ این سجده همان سجدۀ سرخ است که باید از قـدر تو لـبـریز نـمـاید رمـضان را محراب به خون شسته شد و مسجد کوفه از حادثـهای سـرخ خبر داد جهان را!
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است عمار نیست، مالک اشـتر نمانده است قرآن به نیزه میرود اینجا هـزار بار جز خـطبۀ دریغ به منـبر نمـانده است در کوچههای هاشمی آتش هنوز هست باور مکن که حادثه دیگر نمانده است دشمن خـیال کرد کتاب غـدیر سوخت دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است تـکـفــیــر مـیکـنـنـد پـیــاپـی امــام را ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است شمشیرهای یکسره کـوفیست در نیام راهـی ورای گـریۀ پرپـر نـمانده است دیگر کجای شب تهی از ابنملجم است؟ در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است فـردا تـمـام جــامـهدرانانـد پـشـت در فردا ولی چه فایده حـیدر نمانده است!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی با خدا نجوای او «فُزْتُ و رَبِّ الکعبه» است در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی نخلهای کوفه را یک عمر در ماتم نشاند داغهایی کز مدیـنه بر جگـر دارد علی بازتـاب خاطـرات آشـیانی سـوخـتهست گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی لالهزار سینۀ او چون نسـوزد از فـراق وقـتی از داغ دل زهـرا خبر دارد علی بینوایان عرب، صد کاسه شیر آوردهاند تا به دست مرحمت یک جرعه بردارد علی با نگـاهی مینـوازد عـاشـقان خسـته را با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
چو بر آیینۀ خورشید میشد بغض شب پیدا به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا دریغا! صبح فردا از «غم بدرود» خواهد شد غمی سنگین به دلهای یتیمان عرب پیدا طلوع سجدهاش را آیهای از خون تلاوت کرد کسی که شد به قلب کعبه در ماه رجب پیدا پس از کوچ تو از پسکوچههای شهر، میگردد چراغ اشک روی سفره چون، نان و رطب پیدا علی! بعد از حضور خطبههای گرم و شیوایت! زمان هرگز نخواهد کرد سطری از ادب پیدا
: امتیاز
|
ترسیم حالات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
کس نمیداند چها بر قلب مولا میگذشت لحظههای آخرش با یاد زهرا میگذشت در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانهاش زینب زمین خورد نه تـیـغ ایـنـقـدرهـا زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد *********** عـلـی را عـاقـبـت از پـا درآورد که بـا خـود تـیـغ یـادِ مـادر آورد چـنـان زد تـیـغ هـم نالـید از درد چـنـان زد دادِ زهــرا را درآورد *********** سرِسفـره دلِ دخـتر تَـرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضهها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد *********** هـمانهایی که بانـو را شکـستـند خـدایا بـِـینِ اَبـرو را شـکـسـتـنـد چـنـان زد فـاطــمـه اُفـتـاد از پــا گـمـانـم بـاز پـهـلـو را شکـسـتـند *********** حـسن با داغِ خود درگـیـرتر شد تـمامِ مسجـد از شمـشـیـر تر شد عــلــی اُفـــتــــاد رویِ دامــنِ او حسن پـیـر است حالا پـیـرتر شد *********** نـه مــرحـم نـه دوا آورده بـودنـد فــقــط آه و نــوا آورده بـــودنـــد فـقـط یک ضربه خـورده بود اما بــرای او عــبــا آورده بــودنـــد *********** زمـیـن اُفــتـاد و مـینـالــیـد بـابـا که هـر گـوشه عـلـی میدیـد بابا عـبـا آورده بـودنـد و کـمـش بود عـلـی را روی هم میچـیـد بـابـا *********** علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کـشـیدش در بـغـل این بـارِ آخـر ولی از بین دستانش زمین ریخت *********** صـدا زد آتــشِ دل را نـشــانــیـد مـرا بر شـانههـای خود کـشانـیـد جــوانـان بــنـی هـاشـم بـیــائـیــد عـلـی را بر درِ خـیـمه رسـانـیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
سهـلتر سادهتر از قـافـیهای باخـتیاش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پُر از پینه اوست در عرق ریز زمین جامه پشـمینه اوست باغ میسـاخت و در سـایه آن باغ نبود یک نفس قـافـلهاش در پی اطـراق نبود درد بـاید که بفهـمیم چه گفـتهست عـلی که شبی با شکـم سیر نخـفـتهست عـلی از سر سفـره اسـلام چه بـرداشت امیر نان دندان شکنی را که نمیخورد فـقیر آه از آن شب آخر که علی غمگـین بود سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه مـیشـنــیـدنـد فــقــط از عــلــی انّــا لله بـاد برخـاست و از دوش عـبایش افـتاد مهـربان شد در و دیـوار به پایش افـتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخـر، شب آخر، شب بیخـوابیها سیـنـهزن در پی او دسـتـه مـرغـابیها از قدمهای علی ارض و سما جا میماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا میماند با توأم ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بیشک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتـر میرسـد از واقـعـه حـتی مـولا تا که بـیـدار کـنـد قـاتـل خـود را مـولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبـح برخاسته، بیـدار شو ای اعـرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بیتاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مـــردم بــیدرد، امــان از دنــیــا نـعـمـتِ داشـتـنـت را بـســتـان از دنـیـا مـیرود قـصه ما سـوی سرانجـام آرام دفـتـر قـصه ورق مـیخـورد آرام آرام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
رکعت اول، نـمازش با سلامت خـتم شد رکعت دوم، رکوعش تا قـیامت ختم شد گشته تـیغ آهـنـین، سهـم سرِ شـیـر خـدا وایِ من درهم شکست یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانـم چگـویم، تـیغ زهـرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یـاد روزهای واپـسـینِ مـادر است دخـترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکـرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
از داغِ تو شد قـرآن یکـبـاره دچار تب محراب، قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب شمـشـیر فـرود آمد آنجا که نمیبایـست بر ساحـت عـلم حق، بر کـالـبد مکـتب از « فزتُ و رَب» گفتی تا تیغ فرود آمد با کـیـنهٔ دیـریـنـه؛ آن زاهـدِ لا مـذهـب در عرش، تزلزل شد مسجد به تکان آمد از داغِ سحـرگـاهی افـتاد به تاب و تب شمشیرِ تو رفت از حال تا زخم سرت را دید از صبر تو بیطاقت! شد ذکر لبش «یا رب» اشکش چه غریبانه بر صورتِ تو افتاد تا پـارچه را پیچـیـد دور سـرِ تو زینب تاریخِ تو شد روضه، از بعدِ غـدیر خم شد کرببلا و شام مصداقِ همین مطلب!
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حرمت کهف وری یا که بهشت دگر است گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است بیـشـتر شک به خـدایی تـو مـولا بکند هرکه از شأن حقیقی شما با خبر است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بر هر کسی که ساقی کوثر امام نیست عـالم به نـام او بـشود هم، به کام نیست در پیـشگـاه حـضـرت حـیـدر بـرای ما بـالاتـر از مـقـام گـدایـی مـقـام نـیـسـت بعد از فراق فاطمه اش روز خوش ندید جـز چـاه با عـلی احدی هم کـلام نیست گـیرم که زخـم فـرق عـلی التـیـام یافت هجـران یـاسِ سوخـته را الـتـیـام نیست از کوچه های کوفه پدر را به خانه برد دل خون تر از امام حسن هیچ امام نیست بـا هـم برای غـربـت زینب گـریـستـنـد از کوچه رد شدند، کسی پشت بام نیست خـاکـسـتر و نگاه حـرامـی و کعـب نی جـای عـقـیـله که وسـط ازدحـام نیـست هـمـراه یــوسـفـش سـر بـازار مـیرود کوفه به هـیچ وجه به سختی شام نیست
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب نوزده رمضان
شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید لب نزد دیگر؛ اگرچه دخترش اصرار کرد باطناً میسوخت امّا ظاهراً خاموش بود دود آهـش آسـمان کـوفـیان را تـار کرد در حیات خانه هِی چرخید و با حالی غریب زیر لب آیـات استـرجاع را تکرار کرد چارده قرن است و جز زهرا نمیداند کسی قاتل خود را چرا از خواب خوش بیدار کرد؟ بعد از آن ضربت اگر(فُزتُ وَ ربّ الکعبه) گفت یادِ زهـرا سوختن بین در و دیوار کرد ضربۀ شمشیر زهرآلوده طوری بود که مَرد، یاد از داغی و از تیزی مسمار کرد قـاتل اصلی حـیدر دست نحسی بود که لالهزار وحی را با شعله آتش زار کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
با ضربتی تـمامِ تنت سرخ گشته است بابایِ خـستهام! بدنت سرخ گشته است فوّاره زد ز فـرقِ سرت خـون تـازه و سر پنجههای بت شکنت سرخ گشته است جاری شده ست خونِ عجیبی به صورتت ای وایِ من که تا دهنت سرخ گشته است این بارِ دوّم است که آستین دهن گرفت بالا سرت ببین حسنت سرخ گشته است صورت گذاشت بر رُخِ تو دل غمین حسین رویِ کبودِ بیکفـنت سرخ گـشته است شانه زدی به گـیـسویِ طفـلانِ بیپـدر حالا دو دستِ شانه زنت سرخ گشته است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ای چـراغ سـحـر خـسـتـه دلان ای دعـای دل بـشـکـسـتـه دلان مـاهِ تــابـیــده بـه هــر ویــرانـه آشـنـا بـا هـمـه، خـود بـیـگـانـه مـونـس و هـمــدم دیــریـنـۀ مـا چــاهِ آه ســحــرت سـیــنــۀ مــا تا صف حـشـر چـراغِ دل جمع بیصدا سوخته یک عمر چو شمع داسـتـان غـم تو فـوق غـم است نـام مـظـلـوم بـرای تو کم است بـشـریّـت ســویـت آورده رجــا تـو کـجـا وسـعـت تـاریـخ کـجا ای هـمه عـمـر شده آب، عـلـی قـتـلگاهـت شده محـراب عـلـی مسجد از شوق نمازت مدهوش کوفه از بانگ اذانت به خروش شـعـلـه بـر سـوزِ دلت بـاد زده سـجــده از داغ تـو فـریــاد زده خون جاری شده بر صورت تو تـا قــیــامـت سـنـد غـربـت تـو خصم از فـرق تو قرآن وا کرد شب احـیـای تـو را احـیـا کـرد تـا شـود زخــمِ فــراقـت چــاره خون زد از فرق سـرت فـوّاره خاک با خون جـبین تو سرشت خون پاک تو به محراب نوشت کـه عـلـی گـشـت دگـر آســوده لیـک بـا تـیـغِ بـه زهــر آلــوده ای کـرامت هـمه پـایـنـده به تو قـاتـلت گـشـتـه پـنـاهـنـده به تو ای علی جان تو بگو کاسۀ شیر بوده کی پـاسـخ زخـم شـمـشیر ای به خون خفته بگو یارت کو مـالـک اشـتـر و عـمّــارت کـو باغبـان! بود و نبود تو چه شد؟ غنچه و یاس کـبود تو چه شد؟ ای دو عــالــم حــرمِ مـاتــم تـو تـا صـف حـشـر نـثــار غـم تـو اشـگ ما هـدیـۀ نـاقـابـل ماست خـانـۀ سـوخـتـۀ تـو دل مـاسـت چـاههـا آه گـذشـت از سـرشـان نخـلهـا ریـخـته برگ و بـرشان شب به سوز تو بَرد رشک، علی سفرهها پُر شده از اشگ، علی ای سـحـر مـست صـدای پـایت سـفــرههـا مـنـتـظـرِ خـرمـایـت سـرخی یـاس تـو ما را کُـشـتـه اشک عـبّـاس تو ما را کُـشـتـه ای غمت گشته هم آغوش حسین چوب تابوت تو بر دوش حسین عـاشـقـانِ شب خود را دریـاب یا عـلـی زینب خود را دریـاب زنـده شـد خـاطـرۀ هـمـسـر تـو دفـن شد در دل شب پـیـکـر تو شب روی شانه تو را میبردند چه غـریـبـانـه تو را میبـردنـد گر چه دفن تو نهان از همه بود آنکه میبـرد تو را فـاطـمه بود ای حـسین و حـسن ت دنـبـالـت مـحـسـنـت آمــده اسـتــقــبـالـت تیغ قـاتـل که جـبـین تو شکست کــمــر اُمّ بـنــیـن تـو شـکـسـت خـیـز و چـشـم تـرِ عـبّاس ببین گــریــۀ مــادر عـبّــاس بـبــیـن
: امتیاز
|
مناجات شب قدری و شهادت مولا علی علیه السلام
سـاقی بریـز بـاده که تـازه گـلـو کـنـی شرمنـده آمـدم که مـرا زیر و رو کنی پیمان شکن شدم سرِ این نفس، حق توست من را مؤاخذه سرِ این خُلق و خو کنی هر بار جای من، تو حیا کردهای ولی دستِ مرا نشد که تو یک بار رو کنی هر شب به این بهانه صدایت زدم فقط تا با دلِ شکـسـتۀ من گـفت و گـو کنی امـشب نـمیشـود به نـمـاز شب عـلـی فـکـری به حال سـائـل بیآبـرو کـنی؟ مـثـل عـبـای کهـنـۀ حــیــدر، دل مـرا آیا شـود به دست کریـمـش رفـو کنی؟ با روسیـاهی آمـدهام محـضرت که تو با اشک روضه باز مرا شست و شو کنی ای روزگار، رحم به زینب نمیکنی؟! هر چه مصیبت است فقط سهم او کنی دیــروز داغ مـادر و امـروز هـم پـدر بر این صبورِ غمزده، بغضِ گلو کنی فرقِ عـلـی شکـافـته، حالا عـقـیـلـه را نامردی است با پدرش رو به رو کنی بوسه بزن به رأس پدر چون که کربلا بایـد وصـال رأس حـسـین آرزو کـنی جز حـنجـر بـریـده که پـیـدا نـمیکـنی هرچه میان خونِ تنش جست و جو کنی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
نـدیـده غــیـر خــدا اول زمــانـش را نـرفـتـه غـیـر نبی اوج آسـمانـش را به خاک بوسی این خانه دلخوشیم، از ما خـدا کـنـد که نـگـیـرنـد آسـتـانش را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر بوی مـادر میدهد امشب تمام خـانهام چـادرم؛ سـجـادهام؛ شال سیاهـم بیشتر میشود امشب بمانی پیش چشم دخترت باشی از امشب پدر پشت وپناهم بیشتر کوفه از اول سر نـاسـازگاری میزند میشود آخر همین جا قتله گاهم بیشتر راستی با بغچۀ مادر چه کاری داشتی یا که من میترسم و در اشتباهم بیشتر بغض های مجـتبی آخر بهم میریزدم اشک چـشمان حـسینت آه آهـم بیـشتر
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب نوزده رمضان
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ریخت با روضههای حضرت مادر به هم ریخت آیات کـوثـر را فـراوان خواند آن شب از اول شب ساقی کـوثر به هم ریخت قــلابــۀ در چــنــگ زد بـــر دامـن او با یاد مـیخ در یـل خـیـبر به هم ریخت مـحـراب را آمـادۀ مـعــراج خـود دیـد با دیدن اشک علی منـبر به هم ریخت جوری به فرق مرتضی شمشیر زد که با ضربۀ سنگین ظالم سر به هم ریخت آه از نــهــاد جــبــرئــیـل آنـجـا درآمـد ارکان هستی در غم حیدر به هم ریخت از نــالــۀ فُــزت و رب الـکــعــبــۀ او عرش خدا همراه پیغمبر به هم ریخت با آنکـه حـیـدر گـفت دستم را نگـیـرید با دیدن رنگ رخش دختر به هم ریخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
دریـا شدی و در غـم دریـا گـریـستی هر شب به یـاد مـاتـم زهـرا گریستی سی سال زندگی تو اینگونه طی شده یا غصه خوردی از غم او یا گریستی سی سال بعد فاطمه کم نیست یا علی سی سـال بعـد فـاطـمه تـنهـا گریستی نهج البلاغه شرح نمیخواست بیش از این گـفـتی و گـفـتی آخـرش اما گـریستی آن اشکهـای ریخـتـه دُرِّ نجـف شـدند آب روان شـدنـد هـمـه تـا گـریـسـتـی بوسه زدی به دست عـلـمدار کـربـلا شایـد که از خـجـالـت سـقّـا گـریـستی مـرهـم نداشت طاقت زخـم سر تو را امـا تو در مـصـیبت سـرها گـریستی گـفـتی تـمـام واقـعـهها را که عـاقـبت زینب اسیـر میشـود، ایـنجا گریستی از مـاتم تو عـرش خـدا گـریه میکند امـا تـو بـر مـصیب زهـرا گـریـستی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا میان سجدهام وا شد گره از کار و بارِ من نبودی تا ببینی از فراغت، تا شدم زهرا اگر چه بودهام روزی یگانه فاتح خیبر پُر از آه و غم و نجوای یا زهرا شدم زهرا یتیمان را شریک غصه و سختی اگر بودم دلیل گریههای عـترت طاها شدم زهرا حسین و مجتبی را یک طرف همنالهام اما ز یکسو همنوا با دختری تنها شدم زهرا به یاری حسینت ساقی لب تشنه آوردم مـنم سـاقی و مداح لب سقا شدم زهـرا پُر از دلشوره در این کوفه و این کوفیانم لیک به حال احتزار از فکر عاشورا شدم زهرا در اینجا خیمهای دارم کنارم باغی از گلها ولی گریان سیلی بر رخ گلها شدم زهرا دمی شادم که میبینم رخ دردانه دلدارم دمی هم غصهدارِ زینب کبرا شدم زهرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
امشب نمیشد مات چشمان تو باشم مـات نـگـاه تـو پـریـشـان تو بـاشـم بغضم گرفته بوی مادر میدهی باز انـگـار بـایـد سـوگ پـنهـان تو باشم حال و هوایت فرق کرده دست بردار با من بـمان تا بـاز مهـمـان تو باشم باش و تـمام لحـظهها را دیـدنی کن بگذار عمری سر به دامان تو باشم با بغـچۀ مـادر چـرا سرگـرم بودی انگـار بـاید اشـک سـوزان تو باشم مگذار تا در کوفه سرگردان بگردم بگـذار تا مهـمـان چـشـمان تو باشم من دخترم دختر همیشه عشق باباست مثل هـمـیشه خـواسـتم جان تو باشم بابا دوبـاره بغـض کرده چـشـمهایم غربت کویرت کرده باران تو باشم؟
: امتیاز
|